هییییییییی خدا
765 بازدید
765 بازدید
یه روز گنجشکی میبینه یه عقرب پیر گریه و زاری میکنه که توان رفتن به اونطرف رودخونه رو نداره. از گنجشک خواهش وتمنا میکنه کمکش کنه. گنجشک از روی دلسوزی کمک میکنه,اما همین که میرسن اونطرف رودخونه گنجشک میبینه پشت سرش میسوزه! به عقرب میگه: چرا نیشم زدی, من که بهت کمک کردم! عقرب باشرمندگی میگه: واللا خودمم خیلی ناراحتم ولی چه کنم ذاتم اینه. حکایت بعضی ادم
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید