با رؤیای لحظه آمدنت، خیابان های انتظار را قدم می زنم. چشم های خسته ام، درد سالیان دراز سکوتت را و سالیان سرد نیامدنت را در این کوچه های مه آلود می گرید. هفته ها می روند و می آیند و من در ثانیه ثانیه جمعه ها تحلیل می روم. جمعه ها می روند و می آیند و انتظار، ققن ...