باران نقره ای
332 بازدید
332 بازدید
امروز غروب، ساعت هفت، توی منظریه، جلوی خونمون، پیشِ پای شما، بغضش شکست. دوباره شروع کرد رعد و برق هاشو، شهر بارون های نقره ای...
پ.ن: باز باران/
با ترانه/
با گهرهای فراوان/
می خورد بر بام خانه/
من به پشت شیشه تنها/
ایستاده/
در گذرها/
رودها راه افتاده/
شاد و خرم/
یک دو سه گنجشک پر گو/
باز هر دم/
می پرند، این سو و آن سو/
یادم آرد روز باران/
گردش یک روز دیرین/
خوب و شیرین/
توی جنگل های گیلان...
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید