پرویز یاحقی_بیداد زمان..بابک ثابتیان
6.3 هزار بازدید
6.3 هزار بازدید
در یک غروبِ پاییز، بیژن ترقی و پرویز یاحقی با هم به یکی از روستاهای خارج از شهر تهران می رفتند. یاحقی در حال رانندگی بود و ترقی در کنار او نشسته بود.
در آن لحظه بادی می وزد و برگ خشکی از درختی می افتد و به برف پاک کن ماشین گیر می کند! صدای خش خش برگ، زیرِ بارانِ پاییزی شعری را به ذهن ترقی می آورد و او در همان حال زمزمه می کند که:
به رهی دیدم برگِ خزان … پژمرده ز بیدادِ زمان…
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید