خاطراتی شیرین و خواندنی از زبان همسر شهید چمران...
1.6 هزار بازدید
1.6 هزار بازدید
یادم هست در یكی از سفرهایی كه به روستاها می رفتیم، مصطفی در داخل ماشین هدیه ای به من داد. اوّلین هدیه اش به من بود و هنوز ازدواج نكرده بودیم، خیلی خوشحال شدم و همانجا باز كردم دیدم روسری است. یك روسری قرمز با گل های درشت. من جا خوردم امّا او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند»... ادامه در کامنت (لبیک یا مهدی)»»
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید