در دلش قاصدکی بود خبر می آورد ...
449 بازدید
449 بازدید
در دلش قاصدکی بود خبر می آورد.
دخترت داشت سر از کار تو در می آورد.
غصه میخورد ولی یاد تو تسکینش بود.
هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد.
او که میخواند تو را قافله ساکت میشد.
عمه ناگه به میان حرف سفر می آورد.
زن غساله چه میدید که با خود میگفت...
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید